وب سایت جامع حقوقی،سیاسی،اجتماعی حمید معینی

نشر جدید ترین مقالات و اخبار حقوقی

وب سایت جامع حقوقی،سیاسی،اجتماعی حمید معینی

نشر جدید ترین مقالات و اخبار حقوقی

وب سایت جامع حقوقی،سیاسی،اجتماعی حمید معینی

حمید معینی کارشناس ارشد حقوق خصوصی
ازتمامی بازدیدکنندگان التماس دعاداریم
" انسان اندیشمند در برابر این پرسش که از کجا آمده و به کجا میرود و قانون حرکت او چیست، درمانده. در جستجوی وطن مالوف به هر تلاش دست میزند و کمتر به معلوم میرسد. جهان مادی را مسخر کرده است و بر بام آسمان نشسته، ولی راز آفرینش را دور از دسترس خود میبیند و هر زمان که پا از دایره محسوس بیرون مینهد، عقل را ناتوان و پای استدلال را چوبین مییابد. فلسفه تاریخ نیز با همه گیرایی راه به جایی نبرد، و جز مشتی فرض و ظن و قرینه ارمغانی نیاورد. خردگرایان گره ای نگشودند و آخرین دیالکتیک این شد که هستی همچنان که از مطلق آغاز شده به مطلق نیز میرسد، و در دایره ای سر به مهر در حرکت است.
نومیدی از علم، انسان را به عرفان کشاند، به این سودا که در آینه صافی دل حقیقت را ببیند"
دکتر کاتوزیان

طبقه بندی موضوعی

امپریالیسم واستعمار

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ب.ظ

مفهوم امپریالیسم

امپریالیسم به نظامی گفته میشود که به دلیل مقاصد اقتصادی و یا سیاسی میخواهد از مرزهای ملی و قومی

خود تجاوز کند و سرزمینها و ملتها و اقوام دیگر را زیر سلطهی خود درآورد، سیاستی که مرام وی بسط

نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است. رژیمی که بر اثر از میان رفتن خرده سرمایهداری

 

داخلی و پدید آمدن تراستها و کارتلها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و برای بهدست آوردن

مستعمره و بازار به دیگران تجاوز کند. این واژه در مفهوم امروزی به معنای کنترل کشوری از سوی کشور

 

دیگر بکار میرود؛ فرآیند تحمیل ارادهی کشوری بر کشور دیگر. مثلاً گاهی گفته شدهاست نظارت آمریکا

بر کشورهای خاور میانه امپریالیسم آمریکایی است. امپریالیسم عنوانی است برای قدرتی (یا دولتی) که

 

بیرون از حوزهی ملی خود به تصرف سرزمینهای دیگر پردازد و مردم آن سرزمینها را به زور وادار به

فرمانبرداری از خود کند و ازمنابع اقتصادی و مالی وانسانی آنها به سود خود بهرهبرداری کند 5. امپریالیسم

 

فقط به معنای تصاحب قلمرو ارضی کشورها نیست بلکه به نحو گستردهتری با کسب کنترل سیاسی و

اقتصادی بر مردم و اراضی، خواه با نیروی نظامی و خواه با ابزارهای زیرکانه تر، مرتبط است. موضوع

امپریالیسم سیاست و شیوههای دولتی است که غالباً با ابزارهای اقتصادی، قدرت و سلطهی خود را گسترش

میدهد.

انواع امپرایالیسم

در یک دستهبندی میتوان دو نوع امپریالیسم را از یکدیگر باز شناخت: امپریالیسم مهاجر و امپریالیسم

سرمایه گذار. میان امپریالیسم مهاجر قدیمی که جامعهی میزبان را به نسبت دست نخورده باقی میگذاشت،

در مقابل، از همان آغاز بر » و امپریالیسم سرمایه دار-سرمایه گذار کنونی تفاوت قائل بود، امپریالیسمی که

 

قلب مسائل درونی جوامع میزان تاثیر گذارده و مناسبات طبقاتی ، ساختارهای اجتماعی و نهادهای سیاسی

بنیادی آن را دگرگون میکند و به همین دلیل، همراه با خود خیزشهای عظیم و سریع را در سرزمینهای

میزبان و در سیاستهای جهان که درتاریخ بشر بی سابقهاست، پدید میآورد.

تاریخچه

واژهی امپریالیسم در 1890 در انگلستان رواج یافت. به زودی در زبانهای دیگر بکار گرفته شد و از آن

 

برای بیان کشاکشهای قدرتهای اروپایی رقیب برای بدست آوردن مستعمره و حوزهی نفوذ در آفریقا و

دیگر قارهها استفاده شد. این کشاکشها که از دههی 1880 تا 1914 بر سیاست بین المللی حاکم بود، سبب

نامیده شود. هم انگلیسیها و هم امپریالیستهای اروپای قارهای ادعا « عصر امپریالیسم » شد که این دوره

 

میکردند که هدفشان گسترش تمدن و رساندن دستاوردهای آن به مردمان دارای نژاد و فرهنگ پستتر

برای تمامی بشریت ایمان به برتری نژادی، مادی، و فرهنگی نژاد- « احساس رسالت » است. اما در بنیاد این

 

های سفید وجود داشت. پس از جنگ جهانی اول، ایدئولوژی امپریالیسم در ایدئولوژیهای فاشیسم و

نازیسم به کمال خود رسید.

این مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آغاز میشود. تدوین تئوری مربوط به امپریالیسم و

تجزیه و تحلیل پنج وجه مشخصه اساسی آن میگوید:

1. تمرکز و تراکم تولید و سرمایه موجب ایجاد انحصارها (مونوپولها) شد. انحصارها دراین مرحله نقش

قاطع را در حیات اقتصادی بازی میکنند.

2. ترکیب سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به پیدایش سرمایه مالی و الیگارشی مالی منجر گردید.

3. صدور سرمایه به جای صدور کالا اهمیت ویژهای کسب میکند.

4. ایجاد اتحادیهها و کنسولهای انحصاری سرمایهداران، این اتحادیهها به صورت کارتلها، تراستها و

کنسرسیومها جهان را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم میکنند.

5. پایان تقسیم منطقههای سرزمینهای جهان بین بزرگترین و ثروتمندترین دولت سرمایهداری و آغاز

تجدید تقسیم آنها.

اساس اقتصادی و خصلت ویژه امپریالیسم عبارتست از تسلط انحصارها، انحصارها در رشتههای مختلف

کاملاً و همه جانبه اقتصاد و سیاست بزرگترین کشورهای سرمایه داری را در حیطه اقتدار و زیر سیطره

خود میگیرند و رقابت آزاد از بین میرود. سلطه انحصارها در حیات اقتصادی با نفوذ و قدرت روز افزون

آنها در زمینه سیاسی همراه است که دستگاه دولتی را زیر فرمان خود میکشند و تحت الشعاع منافع خود

میسازند. در این مرحله سرمایه داری، انحصارها امپراتوران قدر قدرتی در همه شئون هستند. خود لغت

به معنای امپراتوری مشتق میشود. در این مرحله اشاعه (imperiu) امپریالیسم نیز از ریشه لاتینی ایمپریو

 

کم و بیش دوران سرمایه داری در سراسر کره زمین جای خود را به تکامل جهشی و فلاکت آور داد. این امر

موجب شدت وحدت بی سابقه کلیه تضادهای سرمایه داری یعنی تضادهای اقتصادی، سیاسی، طبقاتی و

ملی گردید. مبارزه دول امپریالیستی بر سربازار فروش و عرصههای سرمایه گذاری و بدست آوردن مواد خام

و نیروی کار ارزان و احراز تسلط جهانی، حدت بی سابقهای یافت که در دوران تسلط بلامنازع امپریالیسم،

امپریالیسم ناگزیر کار را به جنگهای ویرانی آور میکشاند.

امپریالیسم در عین حال مرحله تلاشی سرمایهداری، مرحله پوسیدگی و احتضار آنست. در این مرحله در

مجموع سیستم جهانی سرمایهداری، شرایط برای انقلاب اجتماعی نضج پیدا میکند. تضاد بین دول

امپریالیستی و کشورهای وابسته و مستعمره، تضاد بین خود دول امپریالیستی هرچه بیشتر شدیدتر میشود.

واضح است که تشدید تضادها و پوسیدگی ماهوی امپریالیسم به معنای رکود و جمود مطلق سرمایه داری

نیست.

تضادهای امپریالیسم موجب تسریع پروسه تبدیل سرمایه داری انحصاری به سرمایه داری انحصاری دولتی

گردیدهاست. این شکل در حالی که سلطه انحصارها را بر زندگی مردم تقویت میکند نیروی انحصارها را با

نیروی دولت در دستگاه واحدی متحد میسازد تا حداکثر سود برای بورژوازی تامین شود و نظام سرمایه

داری حفظ گردد. ولی نه این شکل نه نظامی کردن حیات اجتماعی و اقتصادی کشور و نه انتگراسیون (یعنی

در هم آمیختگی و ادغام و تشکیل سازمانهای جدید مافوق ملی، سیاسی و اقتصادی به منظور پیوستگی

دول و انحصارات سرمایه داری (نمیتواند پایههای سرمایهداری را نجات دهد. رشد تولید در برخی

 

کشورهای سرمایهداری هرگز نتوانستهاست جلوی حدت یافتن تضادهای ملی و بینالمللی سرمایهداری را

بگیرد.

انتقادها

در حالی که سود و مافوق انحصارها افزایش مییابد، اتوماسیون (استفاده از وسایل خودکار در تولید)

در شرایط سرمایهداری مصائب جدیدی برای زحمتکشان به بار میآورد.

سلطه انحصارها نه فقط علیه کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان متوجهاست بلکه بر منافع قشرهای

بورژوازی کوچک و متوسط زیان وارد میسازد .واقعیات پوچ بودن تئوریهایی نظیر سرمایهداری خلقی و

دولت بهروزی همگانی را ثابت کردهاست.

تحلیل و ساز و کار امپریالیسم

1858 ) در کتاب - نخستین انتقاد نظری منظم از امپریالیسم جدید را اقتصاددان انگلیسی هابسن ( 1940

خویش به نام امپریالیسم ( 1902 ) کرد و برای نخستین بار از این پدیده یک برداشت اقتصادی کرد. این نظریه

را لنین گرفت و در کتاب امپریالیسم: عالیترین مرحلهی سرمایهداری ( 1915 ) بسط داد و این برداشت به نام

نامدار شد. « نظریهی اقتصادی دربارهی امپریالیسم »

تبیینهای مختلف شکلگیری امپریالیسم

1. سیاسی و روانی:

عدهای از اندیشمندان ریشه شکلگیری پدیده استعمار را در روابط بینالملل عاملی سیاسی روانی میدانند و

معتقدند رقابتهای سیاسی و نظامی قدرتهای بزرگ اروپایی و تلاش برای دستیابی به قدرت و حیثیت

بیشتر (در مقایسه با رقبا) عامل اصلی گسترش استعمارگری میباشد. این ایده را میتوان در مباحث نظریه

پردازان آلمانی و اندیشمندانی چون هاینریش فرید یونگ پیدا کرد.

2. امنیتی

 

برخی دیگر، وجه گرایش کشورها به سمت سیاستهای امپریالیستی را دستیابی به قدرت بیشتر در راستای

تامین امنیت میدانند. اینان معتقدند هرج و مرج طبیعت ساختار حاکم بر روابط جوامع موجب میشود تا

اینکه هر یک از جوامع، امنیت خود را از سوی جوامع دیگر در معرض تهدید ببیند؛ از این رو برای رفع

تهدید به افزایش قدرت نظامی و گسترش حوزه نفوذ ارضی خود دست بزنند. این اقدام، واکنش متقابل

جوامع دیگر را در اقدام به رقابت نظامی برای حفظ و افزایش موقعیت خود در برخواهد داشت. در تداوم

این کنش، روابط سلطهجویانه امپریالیستی بر روابط جوامع حاکم خواهد شد؛ در نتیجه جمعبندی کشورها و

جوامع مختلف سیاسی این میشود که تنها تشکیل امپراطوری متضمن امنیت دایمی آنان خواهد بود.

3. ملیگرایی (ناسیونالیسم):

 

عدهای از نظریهپردازان روابط بینالملل معتقدند که آنچه موجب پیدایش و گسترش استعمار و امپریالیسم

شده است، تمایل دولتها و ملتهای کشورهای قدرتمند به گسترش سرزمینشان و ایجاد امپراطوریهای

بزرگ به منظور حفظ و تقویت روحیه ملیاشان است. تاکید بر این ایده را میتوان در آثار نظریهپردازانی

چون جوزف چمبرلن انگلیسی و آرتورسالتز یافت کرد.

4. نژادی:

برخی دیگر از نظریهپردازان، استعمار و امپریالیسم را پدیدهای نژادی تلقی میکنند و عنوان میکنند

سفیدپوستان ذاتا خود را از دیگر نژادها برتر میدانستند و بدین جهت برای خود این رسالت را قائل بودند

که به منظور اصلاح و متمدن کردن دیگر نژادها بر آنها حکومت کنند و آنها را به تمدن و انسانیت نزدیک و

نزدیکتر کنند. اینگونه مباحث را میتوان در آثار اندیشمندانی نظیر کید، کارل پیرسون و فردریش نومن

یافت کرد.

البته امروزه نظریههای نژادی امپریالیسم مردود شدهاند. اینگونه نظریهها را فقط میتوان بهعنوان انگارههایی

بهشمار آورد که در گذشته وجود داشتهاند و اگر باقیماندههای چنین طرز فکری هنوز نقشی در سیاست

روز داشته باشند، کسی جرات ابراز آن را ندارد.

5. اقتصادی:

از مهمترین نظریهها در باب پیدایش امپریالیسم، تئوری اقتصادی امپریالیسم است. این تئوری در یک تقسیم-

بندی کلی به دو دسته و گروه قابل تمایز است.

دسته اول، جبرگرایان یا مارکسیتها هستند که متفکرینی چون لنین، بوخارین ورزا لوکزامبورگ و... در آن

قرار دارند. بر اساس این رویکرد ساختار زیربنایی اقتصاد سرمایهداری، زمینه را برای پیدایش و رویش پدیده

امپریالیسم، فراهم میکند. و در حقیقت امپریالیسم نتیجه قهری سرمایهداری است. ما در نظام سرمایهداری

نمیتوانیم امپریالیسم نداشته باشیم چرا که اراده امری روبنایی و بازتاب وضعیت زیربنایی اقتصادی است،

چنین امری در سرمایهداری ممکن نیست. باید اقتصاد کمونیستی به وجود آید تا زیربنای جدیدی برای رفتار

غیر امپریالیستی فراهم گردد. این گرایش فکری را میتوان در گروههای سیاسی چپ ابتدای انقلاب نیز

مشاهده کرد.

اما دسته دوم افرادی لیبرال هستند که میتوان از افرادی نظیر هابسون، دوئوتی و فالتزگراف نام برد. اینان نیز

همانند مارکسیستها امپریالیسم را نتیجه و مولود اقتصاد میدانند اما با این تفاوت که امپریالیسم را نتیجه

قهری نظام سرمایهداری نمیدانند. اینان معتقدند که امپریالیسم در نظام سرمایهداری اجتنابپذیر میباشد چرا

 

که با اعمال یکسری سیاستهای توزیعی میتوان پدیده کم مصرفی در کشورهای سرمایهداری را که عامل

اصلی امپریالیسم است برطرف کرد.

جدا از اختلاف نظری که مارکسیستها و لیبرالها درباره امپریالیسم اقتصادی دارند، هر دو دسته، امپریالیسم

جدید اقتصادی را مرحله نهایی نظام سرمایهداری میدانند که بر اثر تلفیق تضادهای داخلی با گرایش ذاتی

توسعهطلبی برای کسب ارزش اضافی ایجاد میشود.

فرآیند امپریالیسم اقتصادی از نظر متفکران این نظریه به این شرح است که: هدف نظام فکری سرمایهداری از

تولید، کسب سود بیشتر و کاهش هزینههاست از اینرو برای افزایش بهرهوری تولید، سرمایه ثابت

(تجهیزات) را جایگزین سرمایه متغیر (کارگران) میکند. در نتیجه کارگران قدرت خرید خود را از دست

میدهند و با تلفیق بهرهوری تولیدی و کاهش قدرت خرید کارگران پدیده کممصرفی از یکسو و انحصار

مالی (ادغام سرمایه بانکی با سود) از سوی دیگر ایجاد خواهد شد. لذا دولت سرمایهداری ناگزیر به ایجاد

تقاضای موثر در خارج از مرزها است (کشورهای عقبافتاده). در این مرحله سرمایهداری وارد مرحله

امپریالیسم میشود و اگر کشورهای امپریالیستی قلمرو اقتصادی جدیدی برای تقسیم بین خود نداشته باشند،

در آن صورت جنگ امپریالیستی اجتنابناپذیر خواهد بود.

6. تبیین زیستشناسانه:

تبیین زیستشناسانه بر خلاف تبیین اقتصادی که معتقد است پیدایی امپریالیسم نتیجه نظام سرمایهداری است

بر این امر تاکید دارد که امپریالیسم ناشی از خصلتهای موروثی و ژنتیک انسانها میباشد که بهصورت

تهاجم علیه همنوع تجلی مییابد و چون پدیدهای غیرعقلایی است و تحت تاثیر عادات و غرایز انسان است

با سرمایهداری که امر عقلایی است ارتباطی ندارد.

نظام سرمایهداری محض نمیتواند زمینه مساعدی برای انگیزههای » : جوزف شومپیتر در این رابطه میگوید

 

ناگهانی امپریالیسم فراهم کند. سرمایهداری طبیعتا ضد امپریالیسم است و بنابراین نمیتوانیم تمایلات

امپریالیستی را که در جهان وجود دارد در ذات سرمایهداری بدانیم، بلکه باید این گرایشها را عواملی بیگانه

بهشمار آوریم که از خارج وارد جهان سرمایهداری شدهاند و توسط عوامل غیرسرمایهداری حمایت می-

«. شوند

 

بر اساس این تبیین از امپریالیسم، اگر انسان مایل به بقای خود باشد باید برای دستیابی به منابع کمیاب،

رقبای خود را تسلیم یا نابود کند لذا ناچار است که از خصلت پرخاشجویی (تحمیل خشونت قهرآمیز بر

دیگران) علیه ضعیفترها استفاده کند و از آنجا که مکانیسم پرخاشجویی ذاتی انسان هنگام برخورد با

فعال میشود، در آن صورت کشورها برای « منابع کمیاب در اختیار دیگر کشورها » محرک خارجی یعنی

 

دستیابی به منابع کمیاب علیه کشورهای دارنده آن منابع به جنگ امپریالیستی دست میزنند.

7. تبیین جامعهشناختی:

ماکس وبر آلمانی تبیینی جامعهشناسانه از شکلگیری این پدیده ارائه داده است. وبر معتقد است چون

گسترش قلمرو ملی به افزایش و تقویت منزلت اجتماعی نخبگان سیاسی و همچنین استحکام موقعیت

سیاسی آنان کمک فراوان میکند نخبگان سیاسی تمایل پیدا میکنند که به سیاستهای استعماری گرایش

پیدا کنند.

هر سیاست موفقیتآمیز امپریالیستی برای توطئهای در خارج، حداقل در اولین برخورد حیثیت داخلی »

در این هنگام «. گروههای ممتاز و احزابی را تقویت میکند که پیروزی تحت رهبری آنها بهدست آمده است

 

گروهها و شرکتهای اقتصادی در جامعه که منافعشان در اینگونه سیاستها نیز تامین میشوند بهعنوان

حامیان این سیاستمداران ایفای نقش میکنند. شرکتهای تولیدکننده اسلحه و تسلیحات نظامی نمونهای بارز

از این قبیل حامیان میباشد.

استعمار

و در این معنا برابر است با « آباد کردن » و « آبادانی خواستن » استعمار( 1) یا استعمارگری، در لغت به معنای

نک مستعمره) که مقصود از آن مهاجرت گروهی از یک کشور و تشکیل یک ) « کولونیزاسیون » معنای اولیهی

 

ماندگاه تازه در سرزمینی نو یافته و آباد کردن آن است. اما معنای دیگر آن، که امروزه به کار میرود، تسلط

سیاسی و یا نظامی و یا اقتصادی و یا فرهنگی ملتی قدرتمند بر یک قوم یا ملت ضعیف است. استعمارگری

بیشتر کار کشورهایی است که امپراتوری دریایی و ناپیوستگی خاک آنها مانع تشکیل یک واحد سیاسی

یکپارچه (مانند امپراتوریهای زمینی) میشود؛ چنانکه سرزمینهای آسیایی روسیه را، که پیوستگی آنها به خاک

شوروی حاصل گسترشگری( 2) روسیهی تزاری است، مستعمره نمیخوانند و امروزه جزئی از کشور

 

شوروی به شمار میروند، اگرچه در ابتدا با زور تصرف شدهاند. همچنین سرزمینهایی را که روزگاری جزء

امپراطوری ایران بودند را مستعمره نمی توان خواند. مفهوم استعمار امروزه با مفهوم امپریالیسم پیوستگی

کامل یافته و استعمار اساساً عمل قدرت امپریالیستی شناخته میشود، یعنی قدرتی که میخواهد از مرزهای

ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمینها و ملتها و اقوام دیگر را زیر تسلط خود درآورد. ازینرو، دو اصطلاح

پدید آمده است که نخستین، اشاره به سیاست گسترشگری اتحاد شوروی « استعمار سیاه » و « استعمار سرخ »

و دومین اشاره به گسترشگری قدرتهای امپریالیستی غرب دارد. به همین قیاس، پاکستانیها، در مورد کشمیر،

یعنی امپریالیسم هندی نام بردهاند.. « امپریالیسم قهوهای » از

 

گرچه استعمار پیشینهی کهن دارد، اما تاریخ مفهوم جدید آن از قرنهای شانزدهم و هفدهم آغاز میشود.

تاریخ استعمار را از دورهی باستان تاکنون میتوان به چهار دوره بخش کرد:

دورهی باستان

تاریخ استعمارگری با دستاندازیهای فنیقیها بر کرانههای دریای مدیترانه آغاز میشود. فنیقیها در قرنهای

یازدهم تا نهم پیش از میلاد به استعمار حوزهی مدیترانه پرداختند و نخست در تیره و سپس در کارتاژ

چندین ماندگاه در سراسر کرانهی شمالی افریقا به وجود آوردند. نامدارترین ماندگاه آنان، یعنی کارتاژ، خود

رفته رفته دولت استعمارگر و امپراتوری پهناوری شد که در اوج عظمت خود از سیرنه (در لیبی) تا کرانهی

شبه جزیرهی ایبری (در جنوب غربی اروپا، شامل اسپانیا و پرتغال) دامنه داشت. هدف اصلی از ایجاد این

ماندگاهها گسترش بازرگانی بود.

همزمان با فنیقیها، یونانیها هم به جستوجوی مستعمره پرداختند؛ اما نوع استعمار و انگیزهی مستعمرهسازی

یونانیها با فنیقیها تفاوت عمده داشت .بعضی از ماندگاههای یونانی، مانند ماندگاههای فنیقی، برای تجارت و

 

گسترش بازرگانی برپا میشد، ولی انگیزههای سیاسی و حادثهجویی و فشار افکار عمومی هم از عوامل

عمدهی مهاجرت یونانیها از شهرهای یونانی بود.

نظام حکومت در مستعمرههای یونان به نظام حکومت در مستعمرههای امروزی همانندی چندانی نداشت.

تمام مستعمرههای یونان، بجز مستعمرههای دولتشهر آتن، استقلال کامل داشتند و تنها از لحاظ نظامی و

اقتصادی به دولت اصلی وابسته بودند و مهمتر آنکه به مستعمره از آغاز استقلال داده میشد .

شیوهی استعمارگری روم نیز دگرگونه بود. این دولت بیشتر در خشکی و از راه فتح نظامی به گسترش خاک

خود میپرداخت. در دورهی امپراتوری روم مستعمرهها، در واقع، پایگاههایی برای پراکندن فرهنگ رومی

بودند .پس از برافتادن امپراتوری روم تا برآمدن اروپا در قرنهای پانزدهم و شانزدهم، نمونههای بارز دولتهای

 

استعمارگر دولتشهرهای ایتالیا در کرانههای مدیترانه بودند. در قرنهای دوازدهم و سیزدهم جنووا و نیز

مستعمرههایی در کرانههای اسپانیا و سرزمینهای بربرنشین (مراکش، تونس، و الجزایر) و نیز در دالماسی و

جزایر یونان داشتند. این مستعمرهها، مانند مستعمرههای فنیقی، بیشتر قرارگاههای تجارتی بودند .

دورهی استعمارجهانی

مستعمرههای ایتالیایی به دورهای از تاریخ استعمار که مرکز آن مدیترانه بود پایان داد، و از آن پس تاریخ

استعمار بر محور اقیانوسهای اطلس هند، و سپس اقیانوس آرام گشته است. از این دوره است که نفوذ

اروپا در دنیای غیراروپایی گسترش مییابد. کشف قارهی امریکا دولتهای بزرگ اروپایی (اسپانیا، پرتغال،

فرانسه، انگلستان) استعمار جدید و تشکیل امپراتوریهای نو است.

امپراتوری اسپانیا در امریکای مرکزی و جنوبی در اوایل قرن شانزدهم وسعت گرفت و دولت پرتغال که

برزیل را تصرف کرده بود، به کرانهی غربی چشم داشت .از این زمان فرانسه، انگلستان و هلند هم به پیروی

 

از اسپانیا و پرتغال وارد میدان شدند و در تجارتی برای خود فراهم کردند. اگرچه به دنبال آنان دانمارکیها و

سوئدیها هم در این موج گسترشگری و استعمارگری شرکت جستند، اما در سدههای هفدهم و هجدهم

دولتهای اروپای غربی پیشگام استعمار بودند.

در این دوره انگیزههای استعمار بیشتر همان انگیزههای دورههای پیشین بود یعنی دست یافتن به منابع تازه یا

گسترش داد و ستد بازرگانی، ولی حادثهجویی و فشار مذهبی و سیاسی هم در مهاجرت اروپاییان و تشکیل

مستعمرهها بیاثر نبود. پس از آن دورهی جنگهای استعماری آغاز شد و چند جنگ بین دولتهای اروپایی

سبب دست به دست گشتن مستعمرهها شد. هلند بر سر جزایر سپیک بر پرتغال چیره شد؛ انگلستان برای

چنگ انداختن بر بازرگانی کرانههای افریقا و هند با فرانسه از درجنگ درآمد؛ و سرانجام، مستعمرههای

فرانسه در کانادا و برخی جزایر هند غربی زیرنظارت انگلستان قرار گرفت. قرن هفدهم دورهی رشد شتابان

سیاست استعماری بود و دو عامل در پیروزیهای دولتهای استعمارگر نقش عمده و سرنوشتساز یافت، یکی

قدرت نیروی دریایی برای از بین بردن رقیبان؛ و دیگری، تولید یا فراهم کردن کالاهای صنعتی برای حمل به

مستعمره با کشتی .اسپانیای قرن هفدهم این هر دو را نداشت و هلند یارای رقابت با فرانسه و انگلستان را

نداشت، و در نتیجه، این دو دولت سرآمد رقابتهای استعمارگر شدند. این دوره از تاریخ استعمار در اواخر

قرن هجدهم به پایان رسید.

قرنهای نوزدهم و بیستم

رشد داد و ستد اقتصادی به انقلاب صنعتی انجامید و بنیاد اقتصادی و سیاسی کشورهای استعمارگر را

دگرگون کرد و کار بهرهکشی از منابع مستعمرهها بیش از پیش بالا گرفت و این سرزمینها مبدل به منابع

مادهی خام برای صنایع کشورهای صنعتی و بازار فرآوردههای آنها شدند. دورهی انقلابهای اروپایی با موج

آزادی خواهی مستعمره ها همراه شد. ایالات متحده امریکا (مستعمرهی پیشین انگلستان در امریکای شمالی)

در این راه پیشگام شد، و به دنبال آن انقلابها و نهضتهای آزادیخواه در امریکای مرکزی و جنوبی، که

استعمار اسپانیا و پرتغال آنها را ویرانه کرده بود، درگرفت. سالهای اول قرن نوزدهم با توسعهی مستعمرههای

بریتانیا در کانادا و ایجاد مستعمرههای جدید در استرالیا، افریقای جنوبی و زلاندنو قرین بود. مهاجرتهای

بزرگی که در سالهای میانهی این قرن رخ داد و افزایش تقاضای انگلستان صنعتی برای مواد غذایی و مواد

خام، این مستعمرهها را به صورت دومینیونهای بزرگی درآورد که دولتهاشان نیمه استقلالی داشتند. در همان

مستعمرات » زمان منافع بازرگانی بریتانیا سب توسعهی نظارت این دولت بر نواحی استوایی و تأسیس

زیر نظارت و ادارهی وزارت مستعمرات انگلستان شد. « فرمانگزار

 

در ربع آخر قرن نوزدهم، بر اثر رشد صنعت و سرمایهداری، بار دیگر رقابتها و مبارزههای بینالمللی

استعماری اوج گرفت و در نتیجه، دامنهی نفوذ فرانسه به شمال آفریقا کشیده شد و این دولت قسمتهای

بزرگی از افریقای شمالی را زیر سلطه و نظارت خود درآورد. به دنبال فرانسه، اسپانیا و ایتالیا هم دامنهی

نفوذ خود را تا آن حدود گسترش دادند.

آلمان در پایان قرن نوزدهم وارد کشاکشهای استعماری شد و با ورود این دولت به میدان، تقسیم

سرزمینهای افریقایی بین دولتهای استعمارگر همه گیر شد و سرانجام، انواع تازهای از مستعمره با عنوان

تحتالحمایه و حوزهی نفوذ پیدا شد. کشاکش بر سر جزایر اقیانوس آرام و برپا کردن قرارگاههای تجارتی

در چین، که با رخدادهای اخیر همراه شد، ایالات متحد امریکا را به عنوان یک دولت استعمارگر جدید در

صحنهی کشاکشهای استعماری پدیدار کرد. جنگ جهانی اول تقسیم مستعمرهها را متعادلتر کرد و در عین

تک سرپرستی) بود . ) « سرزمین زیر سرپرستی » حال، نوع جدیدی از مستعمره را به انواع پیشین افزود و آن

 

خلاصه، چنین به نظر میرسد که رخدادهای نیم قرن گذشته، دست کم در بریتانیا، معنی (مستعمره) را

محدود کرده است. بیشتر دومینیونهای بریتانیا استقلال کامل یافتهاند، و ازینرو، کاربرد امروزی این کلمه به

معنای کلاسیک (مستعمره 9 نیست. پیدایش نهضتهای ملی در آسیا و آفریقا، بویژه پس از جنگ جهانی دوم،

 

به سروری استعماری اروپا بر بسیاری از سرزمینهای این دو قاره پایان داد و امروز، جز چند منطقهی کوچک

در این دو قاره مستعمره به معنای قدیم آن وجود ندارد.

دورهی استعمار نو

و صدور سرمایه برای بهرهبرداری از منابع سرزمینهای دیگر، روابط اقتصادی « سرمایهداری » رشد اقتصاد

 

کشورهای صنعتی استعمارگر را با کشورهای کوچک وارد مرحلهای تازهای کرد؛ به این ترتیب که کشورهای

صنعتی، از راه صدور سرمایه ومکانیسم جهانی قیمتها و داد و ستد مواد خام با کالاهای ساخته شده و

« استعمار نو » فشارهای سیاسی و اقتصادی، از کشورهای کم رشد بهرهکشی میکنند و این رابطه عنوان

 

(نئوکولونیالیسم) به خود گرفته است و بسیاری از ملتهای کوچک و تازه آزاد شده را علیه این نوع رابطهی

سیاسی و اقتصادی برانگیختهاست.

روش نو استعماری سبب میشود که کشورهای ضعیف با وجود استقلال سیاسی حقیقی یا ظاهری، همچنان

در مراحل اولیهی رشد اقتصادی درجا بزنند و یا حتی عقب بروند، و در برابر کشورهای پیشرفته از

بهرهبرداری منابع آنها و از راه داد و ستد اقتصادی سودهای کلان به دست آورند. رواج این اصطلاح

بخصوص از زمان (کنفرانس باندونگ)، (آوریل 1955 ) آغاز شد. در این کنفرانس سوکارنو، رئیس جمهور

 

اندونزی، به نوعی از استعمار اشاره کرد که در لباس جدید و از راه نظارت و چیرگی اقتصادی و فرهنگی

جمعی و همدست همان هدفهای استعمار کهن را دنبال میکند .

تفاوت امپریالیسم با استعمار

هرچند در محافل سیاسی این دو مفهوم مترادف هم به کار میروند اما تفاوت هایی با هم دارند استعمار یک

حرکت یک جریان و یک حضور فیزیکی است اما امپریالیسم نتیجه یا هدف یک سیاست استعماری است

استعمار عینی عملی و ملموس است امپریالیسم ذهنی انتزاعی و غیر ملموس می باشد .چون امپریالیسم غیر

ملموس هستند تشخیص اینکه اقدامات کشورهای سلطه گر ایا استعماری است یا نه ؟مشکل است فقط در

صورتی میتوان استعماری بودن آن را تشخیص داد که سیاست های امپریالیستی به نتیجه رسیده باشد.

منابع

. 1. دانشنامهی سیاسی- داریوش آشوری-نشر مروارید- چاپ شانزدهم 1387 -ص 37

. 2. فرهنگ علوم اجتماعی-باقر پرهام و همکاران- نشر مازیار ص 93

. 3. مسائل سیاسی اقتصادی جهان سوم ، احمد ساعی ؛ سمت، 1377 ، ص 46

. 4. فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی و مینو افشاریراد، نشر چاپار، 1383 ، ص 308

. 5. ماهیت دولت در جهان سوم، اورس تیلمان، ترجمه بهروز توانمند، تهران، نشر آگاه، 1362

1815 م)، بهرام - 6. دگرگونی نظام بینالمللی (تسلط جهانی اروپا و ارزشهای اروپایی 1914

. مستقیمی،انتشارات وزارت امورخارجه، 1373 ، ص 151

7. تاریخ جهان نو، روزول،ئرابرتپالمر، ترجمه ابوالقاسم طاهری، ج 2، چ 3، تهران، موسسه انتشارات

. امیرکبیر، 1357 ، ص 70

8. امپریالیسم سایبر: روابط جهانی در عصر جدید الکترونیک، وسالوئیس ابو، مترجم پرویز علوی، نشر

ثانیه، اسفند 1385 . همچنین ر.ک: خسروی، علیرضا؛ امپریالیسم سایبر، هفته نامه جام هفته، شماره 283

.7- 9. نظریههای امپریالیسم، ج. موسمن، ولفگانگ، مترجم احمدساعی، نشر قومس، 1385 ، صص 8

  • hamid moeini

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی